اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
عرفای روشن ضمیر، صاحبدلی همت آفرین و ازپیران شوریده احوال ژرف اندیش که با شایستگی تمام بر مسند ارشاد عارفانه تکیه زد و همچون خورشید معرفت بر تارک عرفان جلوه گری نمود، مریدان بسیاری از سر ارادت در انوارمعنوی اش فانی گردیدند، شیخ الاسلام احمد جام است. در کتاب ارزشمند روضه الریاحین آمده:
وی را احمد جام گویند به واسطه آن که مسکن او در ولایت جام بوده، به جهت اینکه "می" در جام وی عسل مصفی شده بود به فرمان حق تعالی، یا آنکه وی مست از جام عشق بود چنانچه فرمودند:
احمدا مست باش در ره عشق تا بگویند اجمد جامی است
نامش
«احمد» نام پدرش «ابوالحس» و کنیه اش «ابونصر» بود و از روی صفات عقیدت و
خلوص نیت به القاب گوناگونی چون «شیخ الاسلام»،«قدوه الابدال»،«قطب
الاوتاد»،«ژنده پیل»،«سلطان الاولیاء»،«معین المله و الدین»،«قامع
ابدعه»،«حاکم العدل فی بلادالله»،«شیخ جام» یا «پیر جام» مشهور شده است.
احمد
در سال 441 هجری «1020میلادی» در نامق از روستاهای ترشیز «کاشمر فعلی»
خراسان و در دودمانی از نژاد عرب یمنی و از اعقاب «جریر بن عبدالله بجلی»
صحابی معروف پای به عرصه حیات نهاد. آنچه از متون پراکنده بر جای مانده
مؤید آن است که والدین و خویشاوندان وی مردمی ساده و زراعت پیشه بودند و
بنا به اظهار شیخ در یکی از تالیفاتش حتی خواندن و نوشتن هم به او
نیاموختند.
آورده اند «در ایام طفولیت آثار عجیبه از وی ظاهر میگشت».
بعدها احمد جوانی گشت بلند قامت با خصوصیاتی که درویش علی بوزجانی به آن
اشاره میکند، از جمله«نیکو روی و بلند بالا و نیکوقامت،رنگ وی به سرخی
وسفیدی مایل به سرخی، میگون موی، گشاده ابروی و چم وی اندک به سبزی مایل و
جامه میپوشد در اوایل حال دستاری کهنه و بهد جامه ای شغید بر سان عالمان».
اگر
چه دورانی از روزگار جوانی احمد جام صرف عیش و عشرت و شادخواری گشت، اما
وی در داستان پر حادثه و متلاطم زندگی خویش قهرمان آزاده ای است که بعد از
سپری شدن 22 بهار از زندگیش با اراده قوی به گذشته تباه خود پشت می کند، از
گروه همسالان خویش کناره می گیرد و پای در وادی تقوا می نهد. وی به سال
462 ه.ق به دنبال یک تغییر حال و هیجان روحی آنی و واقعه ای که نظیرش در
زندگانی جمعی ازرجال صوفیه و مشاهیر علم و ادب مشاهده شده است، به مدد
بارقه ای روحانی و فیض آسمانی تغییر حالی شکفت دراو پدید آمد، ازتامل در
گذشته تاریک خود دچار ندامت شد و بر سر توبه آمد.
«بیست و دو ساله بودم
که حق عزشأنه و لطیف به کرم خود، مرا توجه کرامت کرد» وارستگی، آگاهی و روح
بزرگ و پر محتوی احمد پی از توبه وی را به سوی دینداری و عبادت رهنمون
ساخت به طوریکه پس از تاملات فراوان سرانجام رهسپار وادی عرفان و طریقت
گردید. نهضت تصوف در آغاز امر عبارت بود از یک روش و طریقه دینی و اخلاقی و
تزکیه نفس برای آنکه انسان بتواند قوای روحی خود را پرورش داده و انگیزه
های ناروای خویش را مهار نماید و بر نفس و هواهای نفسانی چیره گردد.
بنابراین عامل اصلی گرایش احمد به این عرصه بازگشت از گناه بوده است، همان
گونه که خود نیز برای توبه سه مقام مهم پشیمانی دل، عذر به زبان و توقف از
گناه ذکر نموده است، پس به این نیبت بود که در محیط سرد و سنگین کوهها و
غارها سکنی گزید به این امیدواری که در پرتو اعتکاف و مجاهدتهای سخت از راه
تهذیب و تزکیه بتواند به کمال عارفانه راه جسته و در فرجام بدان تکامل
واصل گردد که غایت مطلوب اهل حق است. وی 12 سال تمام در دامنه کوههای نامق و
غار کوه نمک در «چپلو» کوه سرخ 6 سال در کوهستان بزر / بیزد جام خلوت گزید
که این مدت به نظر شیخ «هزده سال ریاضت بود» او در این دوران ریاضت توفیق
یافت با فراغت به کسب علم تحصیل و تفحص در امهات تفاسیر به اخبار و تحقیق
در احوال عرفا و مقامات مشایخ بزرگان طریقت و عرفا بپردازد.
و از دواوین
و سخنرانان نامدار و صحاح و مسانید و امهات کتب صوفیه استفاده نمود و با
توجه به کتبی که در دسترس وی بود در متون معتبر فارسی قدیم نیز سیر می کرده
است.
«تائب را و نائب را هیچ چیزی بهتر از آموختن علم نیست همه کارها به علم راست آید و بی علم هیچ را نتوان کرد»
بطوریکه
در متون نگاشته شده، شیخ احمد با عارفی به نام بوطاهر کرد موءانست تمام
داشته است. گویا بوظاهر کرد عارفی گمنام بوده واز مریدان سر سخت «ابو سعید
ابی الخیر»، و نیز مرید شیخ ابو نصر سراج، وی نیز مرید «ابو محمد عبد الله
بن محمد المرتعشی»... سید کائنات محمد مصطفی «ص»
از سوی دیگر بررسی
داستانهای موجود در کتاب مقامات ژنده پیل مؤید آن است که وجود شخصیت
«بوطاهر کرد» در بهشی از زندگانی احمد برای وصال به نقطه کمال و معنویت وی
موثر بوده است. از جمله می توان به داستان هشتاد و یکم مقامات و ورق «22-ب»
روضه الریاحین اشاره کرد.
همانگونه که در زندگانی و شرح احوال شیخ احمد
اشاره شد وی پس از مدتها ریاضت به کوهستان بزد عزیمت نموده و به این ترتیب
در پایین دامنه این کوهسار با ساختن بنایی مختصر رحل اقامت می افکند. این
بنا که امرزه در سه کیلومتری جنوب روستای بزد قرار دارد، از ارزش معماری
چندانی برخوردار نبوده اما به دلیل انتساب ان به شیخ دارای اهمیت و اعتبار
خاصی است و همواره توجه و عنایت پیروان مسلک وی را به همراه داشته است.
زاویه ای که عبارت بود از یک اتاق کوچک، محراب و چله خانه ای برای عبادت که
این مکان را «مسجد خانه نور» نام نهادند در بیان کیفیت بنیان این مکان در
«مقامات ژنده بیل» آمده است:
«دیگر
چون شیخ الاسلام قدس الله العزیز مقام به کوه بیزد جام آورد و ان مسجد
خانه که امروز برجاست او بنا نهاد و عمارت میکرد و یاران سنگ و چوب می
آوردند و گلکاران کار می کردند»
در روضه الریاحین به نقل از خواجه ابراهیم بن علی سعید می خوانیم:
«در
هنگامی که شیخ جام به کار ساختمان خانقاه خود در معد آباد جام میپرداخت
سلطان سنجر مراتب کوچکی سرسپردگی خویش را به شیخ به صورت ناوه کشی و اشتغال
به کار گل در عمارت خانقاه ابراز داشته اند»
گویا
این مسجد خانه برای وی حکم زاویه ای را داشته است که بصورت خانقاهی ساده،
مریدان شیخ در آن رفت و آمد می کردند. در واقع این مکان بنایی بود که در
فضای آن قرآن مجید یا علوم دیگر آن روزگار متناسب با احوالات شیخ تعلیم
داده میشد و مسافران خسته از راه در آن اقامت می کردند. اما به اعتقاد
پیروان و مریدان شیخ احمد، این بنای مختصر همان است که وی در ان معتکف شده و
در همان زاویه به او الهام شده است «برو مسلکت را عرضه کن» و به این طریق
احمد به زیور صفای باطن متجلی و به مکارم اخلاق متخلق شد، بارش به منزل
رسید سفینه مرادش به ساحل، از عالم غیب به او الهام شد، مدت خلوت و عزلت
منتفی گشته وفت معاشرت و مراودت است باید که به ارائه طریق بپردازی و
سرگشتگان وادی حیرت را راه تحقیق باشی. وی سرانجام در سن 40 سالگی در همین
مسحد خانه به اشراق رسید.«مسجد خانه نور» بنایی است کوچک با دیوارهای سنگی و
گلی با پوشش چوبی و فاقد تزئینات. در گوشه ای از آن حفره ای با ورودی کوچک
به عنوان چله خانه شیخ تعبیه شده و منظور از ان خلوت نشینی از دیگران و
انجام عبادت بود که این دوهدف در چنین نقطه ای حاصل می گردید.
«امام
ابراهیم بن علی ا سد» روایت می کند که، شیخ الاسلام پیش از آنکه در
معدآباد جام ساکن شود به کوه استاد زور آباد آمد و تعدادی خانقاء بنا نهاد و
در عبادت و طاعت به سر می برد با جمعی که به ارادت وی در آمده بودند و چند
گاه آنجا بود و سپس به فرمان حق سبحانه به معدآباد رفت و در آنجا ساکن شد.
در این هنگام شیخ جام که پالوده و صاف از گوشه عزلت و اعتکاف به درآمده
بود و به نیت تعلیم و هدایت و خواندن خلق به زهد و پرهیز توبه بدکاران و
موعظه تبهکاران وارد صحنه ارشاد شد. دران روزگار مشایخ سفر را از جمله
عوامل تهذیب و تصفیه جسمی و روحی میدانستند که میتواند قدرتی به انها اعطا
بفرماید تا از جهان و جهانیان گسسته و در خود فرو روند و با خود باشند،
بنابراین شیخ احمد سفرهایش را از معدآباد به نقاط دیگر با نیت توبه دادن
بدکاران انجام می داد. در خلال این سفرها که با انگیزه شریعت مسلمانی و
تعذیب و تزکیه مردمان صورت می گرفت، نفوذی کم نظیر در طبقات مختلف مردم به
دست آورد بطوریکه مشتاقانه به گرداو در می آمدند و از سخنان پر شور و مجالس
پر فیض او بهره می بردند، زیرا شیخ احمد نفسی کارگر و گیرا، سخنی ساده و
بی ریا و دور از زبان بازیهای عالمانه داشت.
نورالدین عبدالرحمن جامی در
ذکر خرقه پوشی شیخ احمد به این نکته اشاره می کند، بنا بر وصیت شیخ
ابوسعید ابی الخیر خرقه ای که به گفته وی «از ابابکر صدیق رضی اله تعالی
عنه میراث مانده بود مشایخ را» تا به وی رسیده بود باید به جوانی نوخط،
بلند قامت و چشم ازرق به نام احمد تسلیم گردد. گویند ان خرقه را بیست و
دوتن از مشایخ پوشیده بودند و در آخر به شیخ الاسلام احمد حواله شد.
فراوانی مریدان و ضرورت امر تبلیغ اقتضا می کرد، شیخ برای پیش برد هدف
تربیتی خود مراکزی را بنا کند، از این رو علاوه بر مسجد خانه نور مکان
دیگری را به عنوان خانقاء در معد آباد که جنبه مرکزیت داشت و محل سکونت وی
نیز محسوب می گردید بنیان نمود و در دیه فرشاد هم خانقاهی ساخت.
انچه
مسلم است شیخ احمد دارای خانقاه هایی برای فعالیت مریدانش بوده است، اما از
عملکرد و اعمال پیروانش در این مکانها و نحوه تعلیم و تربیت و تدریس و آمد
و شد صفویان «به استثناء متن کتاب مقامات» اطلاع چندانی نداریم.
سده
هشتم هجری مقارن با دوران زندگانی شیخ احمد مصادف بود با اختلاف شعبه های
گوناگون مذاهب با یکدیگر، به نحوی که این مخالفت ها به اوج خود رسید و منجر
به تالیف کتابی به نام «تلبیس ابلیس» گردید. ابوالفرج این الجوزی در این
کتاب به روش و عقاید و اعمال صوفیانه اعتراض نموده و معتقد بود ابلیس آنها
را فریب داده و از دانش و علم باز داشته است. در این دوران سماع، وجد، رقص و
کف زدن، پایکوبی و دیگر اعمال گسترش یافت و کار به جایی رسید که اقطاب و
شیوخ صوفیه ادعای رویت خداوند را نمودند دانش خود را علم باطن و شریعت را
علم ظاهر خواندند.
هجویری در مورد اختلاف روش و آزاد اندیشی صوفیان
خراسان به دیدار با سیصد تن از مشایخ صوفیه که دارای مشرب خاصی بودند اشاره
می کند. از جمله این مشایخ «ابو سعید ابی الخیر» بود که در هنگام مدیریت
خانقاه بر اعمال و افعالی مبادرت میکرد که احتمالاً در خانقاه های دیگر
معمول نبود، او به جای خواندن آیات قرآنی به بیت گویی و قول و غزل می
پرداخت و همواره به توسعه این اعمال و تریتب دادن مجلس سماع می کوشید.
سماعی که شبلی در باره آن گفت : «ظاهرش فتنه و باطنش عبرت است.»
از این
دیدگاه بدون تردید شیخ احمد جام محالف با اجرای برنامه سماع در خانقاه ها
بوده و آنرا به شدت انتقاد و رد کرده است. وی به سماع قرآنی اعتقاد داشت و
در یکی از تالیفاتش ده گونه سماع را ذکر کرده است. در نتیجه آزاد اندیشی
احمد جام و ایجاد یک نظام جدید برای خانقاه و سعی و تلاش بسیار مریدانش
برای هماهنگی با ساختاری نو باعث گردید تا پیروان او از مشرب خاص وی تبعیت
نمایند، به نوعی که خانقاهش بیشتر جنبه مذهبی صرف داشته و مرکز موعظه و
تدریس بوده است.
وی با گروهی از صوفیات متظاهر شدیداً مبارزه می کرد و
همه آنها را دکان دار می خواند. از سوی دیگر تعصب، تنگ نظری، جهل، خرافات و
زد و خورد میان فرقه های گوناگون همچنان بر جو سیاسی و اجتماعی حکمفرما
بود تا اینکه مقارن با آن آرا و عقاید صوفیه با فلسفه کلام آمیخته شد و به
تدریج اصول کلامی، براهینی و قیاسات و تعلیلات فلسفی و تالیفات مهم مشایخی
بزرگ نظیر شیخ الاسلام احمد جام در ارشاد، هدایت و تعلیم و تربیت طالبان و
سالکان راه حق بسی موثر بوده است، زیرا فلسفه و عرفان از آثار مهم اندیشه
ایرانی است و سهم بسیار ایرانیان در تاریخ فلسفه اسلامی بر اهل تحقیق
پوشیده نیست. اگر چه معروف است شیخ احمد دردوران کودکی و نوجوانی از نعمت
خواندن و نوشتن بی بهره بود اما به طور مسلم در دوران تجرید و خلوت گزینی
به تحقیق و تفحص مشغول بوده و خود را برای دست یازیدن به امر مهمی آماده می
ساخته است، به طوری که از سال 501 تا 533 هجری چهارده جلد کتاب در آداب
شریعت، طریقت و حقیقت تصنیف نمود که یکی از آنها رساله و دیگری یک دیوان
شعر است.
احمد جام داعیه نویسندگی، تازی دانی و دانشمندی ندارد خود در
این باره می گوید: « ما دعوی لغت و اعراب نمیکنیم، دعوی اصول لغت و اعراب
نمیکنیم، دعوی اصول دین و معرفت می کنیم.» و در یکی از نگاشته های خود در
باب کتاب و کتاب سازی آورده است: « هر که کتابی سازد و یا چیزی بر جایی
بنویسد بالد در دل کند که این سخن قومی فرا ستانند و قومی رد کنند و اگر
چنین کند و رنجور گردد و در جمله کارها چنین است»
جایی بنویسد «لابد در دل کند که این سخن قومی فرا ستانند و قومی رد کنند و اگر چنین کند رنجور گردد و در جمله کرها چنین است.»
آثار
و نوشته های پر مغز و موثر وی در مباحث عرفان اسلامی آن هم با زبانی رسا و
استعداد در بیان به مثابه سندی کهن است که از چنگ تطاول ایام جان سالم به
در برده و هنوز بر تارک ادب و فرهنگ ایران چونان گوهری قدرتمند می درخشد،
شیخ احمد اعجوبه ای از عالم پهناور عرفان است که تالیفات این پیر شوریده
احوال تعالیمی است آمیخته با معنویت، ظرافت و مهارتی اعجاب انگیز در
چارچوبی ساده مبتنی بر فرهنگ عوام و زبان کوچه و بازار که دور از محافل
ممتاز ادبیات بی روح خواص بوده و به نوعی که هر چه بیشتر با مردم و فرهنگ
مردمی منطبق است.
مجموع آثار بر جای مانده از این عارف نامی شامل یک سلسله مقامات با مضامین شیرین و دلنواز عارفانه است که از میان آنها می توان به کتب ارزشمند ذیل اشاره کرد:
ـ سراج السائرین «513ه.ق با سلسله مقالاتی گیرا، عبرت آموز بر اسلوب سوال جواب»
ـ روضه المذنبین و جنه المشتاقین «520 ه.ق شامل مباحثی شیوا و ارزنده در امیدوار نمودن شکسته دلان»
ـمفتاح النجات «522 ه.ق به مناسبت توبه فرزندش خواجه نجم الدین ابوبکر»
ـ بحار الحقیقه «527 ه.ق در طرح مباحث و مسائل قرآنی»
ـ کنوز الحکمه «533 ه.ق در شرح و تفسیر مسائلی مانند علم سر، معرفت اسرار و »
ـ انس التائبین «نیمه اول سده ششم هجری، آراسته به 45 باب و موضوع اصلی آن توبه است»
ـ رساله سمرقندیه«جواب دادن به پرسشهای مریدان»
و دیوان شعر که نسخه هایی از آن منسوب به احمد جام است.
خواجه
ابولمکارم بن علاءالمکل جامی نبیره معروف و فاضل شیخ در کتاب خلاصه
المقامات مینویسد: « پنج مجلد از آثار شیخ احمد در فتنه چنگیز خان مفقود
شده است و چنین می گویند که 14 کتاب آنچه حاضر است و آنچه غایب است در
هندوستان در خزانه فیروز شاه بوده است» و نام کتب مفقوده را چنین ذکر می
کند: فتوح الروح، اعتقاد نامه، تذکرات ،زهدیات،سراج السائرین «یک مجلد از 4
جلد». اولاد و احفا شیخ احمد در تمام اعصاری که از وفات او می گذشت بسیار
خوشنام و مورد احترام و از قدرت دیوانی و سلطه و نفوذ معنوی زیادی برخوردار
بوده اند، دکتر علی فاضل در شرح احوال مینویسد: « افراد خانواده وسیع شیخ
احمد که بیشتر آنها عنوان خواجه و شهرت جامی یا جامی الاحمدی را داشته اند
غالباً از زاهدان ، پارسا مردان و عارفان پاکیزه سیرت عصر خویش بوده و به
مشایخ جام حسن شهرت یافته اند. آنها دارای قدرت روحانی بودند که در جهت
بهبود حال مردم افتاده و گرفتار، شکسته دلان، نصیحت امیران، ترغیب ایشان به
صلاح و گشودن کارهای بسته خلق پریشان روزگار به کار می بستند که در کتب
تاریخ ، تراجم و تذکره ها به آن اشاره شده است اعقاب وی قرن ها پس از جد
بزرگوار خود در خراسان ، فارس و سای نقاط ایران و حتی در کشوهایی مانند
افغانستان ، هند و پاکستان علاوه بر داشتن سمت ارشاد و راهبری خلق به لحاظ
زهد و ورع بسیار و واراستگی و طهارت نفس در بین پیروان و معتقدان خویش صاحب
وجه و اعتبار زیادی هستند، و گویا تولیت مزار شیخ جام به صورت موروثی به
فرزندان وی منتقل می شده است » گویند احمد جام در طول زندگانی هشت زن
اختیار نمود که از آنها 42 مولود به هم رسیده، 39 پسر و 3 دختر.که چهارده
تن از فرزندان ذکور وی پس از وفاتش در قید حیات بوده اند. از جمله آنها
باید از ظهیرالدین عیسی ، خواجه ابوالفتح ،شیخ قطب الدین محمد مظهر جامی ،
خواجه شهاب الدین ابوالمکارم بن علاء الملک جامی نام برد.
شیخ احمد جام
در سال آخر حیات سفری به حرم ذوالجلال «مکه مکرمه» نمود و اعمال حج به جای
آورد. در این سفر عده ای از بزرگان نیشابور از جمله قاضی القضات آن سامان
«ابو سعید نیشابوری» همراه او بودند. پس از بازگشت از این سفر، سرانجام در
دهم محرم الحرام سال 536 ه.ق «1141 میلادی» در شهر جام در خانقاه خویش واقع
در حدود دروازه معدآباد دعوت حق را لبیک گفت. پیکر وی را به فاصله کمی از
خانقاه نزدیک به همان دروازه به خاک سپردند.
وی به اتفاق همه اقوال 95 و
به روایتی 96 سال در این جهان مادی زندگی کرد. آورده اند آرامگاهش را یکی
از مریدان در خواب دیده و رویای خویش را با شیخ در میان گذشت. شیخ الاسلام
بر آن وضع نماز خواند و ساعتی سر بر سجده نهاد پس از وفات تربت او را در آن
موضع نهادند.
دانشمند مسلمان سده چهارم هجری |
|
---|---|
نام: | محمد بوزجانی |
عنوان: | ابوالوفا محمد بن محمد بوزجانی |
زادروز: | ۱۰ ژوئن ۹۴۰ میلادی-۲۸ شعبان ۳۲۸ قمری/بوژگان، حومه شهر تربت جام امروزی،ربع نیشابور |
درگذشت: | ۹۹۸ یا ۹۹۷ میلادی-۳۸۶ هجری/ بغداد |
منطقه: | ربع نیشابور، شهر نیشابور، جام، بغداد |
سنت مدرسهای: | مکتب ریاضی-نجومی |
زمینههای فعالیت: | ریاضیات، ستاره شناسی (نجوم) |
آثار: | ۱.فیما یحتاج الیه الصانع من الاعمال الهندسه.۲.المجسطی یا الکامل. |
ابوالوفا محمد بوزجانی یا ابوالوفا محمد بن محمد بن یحیی بن اسماعیل بن عباس (۳۲۸-۳۸۸ هجری قمری) ریاضیدان و منجم بزرگ ایرانی است در دوران طلایی اسلام؛ که حدود هزار سال پیش در روستای بوژگان تربت جام زاده شد.او تحصیلات ریاضی خود را نزد خانواده آموخت و در سال ۳۴۸ به عراق که در آن زمان پایتخت خلافت شرقی بود، سفر کرد و تا پایان عمرش در آنجا زندگی کرد.در عراق بصورت آخرین نمایندهٔ برجستهٔ مکتب ریاضی-نجومی در آمد و به تالیف کتابهای مهم خود پرداخت و با همکارانش در رصدخانهٔ بغداد به رصد مشغول شد.
او روشهای محاسبهای را که بازرگانان، کارمندان دوایر مالیه و مساحان زمین در شرق اسلامی در کارهای روزمرهٔ خود بکار میبردند، به نحوه منظم مدون ساخت و همچنین روشهای متداول را اصلاح کرد و بعضی از روشهای ناصحیح را نیز مورد انتقاد قرار داد.بعنوان مثال، پس از بیان آنکه مساحان، مساحت هر نوع چهار ضلعی را با ضرب کردن نصف مجموع اضلاع مقابل در یکدیگر بدست میآورند، خاطرنشان میسازد که این نیز اشتباهی آشکار و غلطی مسلم است.
از کتاب بوزجانی چنین بر میآید که دستگاه موضعی عددنویسی دهدهی هندی با استفاده از ارقام در میان مردم و تجار سرزمینهای خلافت شرقی تا مدتهای طولانی مورد استفاده نبوده است.او با توجه به عادت و عرف خوانندگانی که کتاب برای آنها نوشته شده، از استفاده از ارقام کاملا پرهیز کرده است و همهٔ اعداد و محاسبات را، که گاهی بسیار پیچیده است، تنها با کلمات بیان کرده است.
یکی از کتابهای علمی بوزجانی کتاب "فیما یحتاج الیه الصانع من الاعمال الهندسه" است، که بعد از سال ۳۷۹ نوشته شده است.بسیاری از روشهای ساختن اشکال دوبعدی و سهبعدی که بوزجانی عرضه کرده، اقتباس است از آنچه در آثار اقلیدس، ارشمیدس، هرون اسکندری، تئودوسیوس و پاپوس آمده بوده است، اما بعضی از مثالها ابتکاری است.در این اثر بوزجانی، مسائلی نیز راجع به تقسیم یک شکل به اجزایی که شرایط معینی را واجد باشند، آمده است.
اثر نجومی بزرگ بوزجانی "المجسطی" یا "الکامل" بسیار دنبالهروی مجسطی بطلمیوس است.ممکن است این اثر که فقط بخشی از آن بجای مانده است، دقیقا همان "زیجالواضع" او یا جزئی از آن باشد که بر رصدهای خود و همکارانش مبتنی است.بنظر نمیاید که زیج باقی مانده باشد.
قبل از بوزجانی، در مثلثات کروی، تنها وسیلهٔ حل مثلثها قضیهٔ منلائوس راجع به چهارضلعی کامل بود که در کتب اسلامی به قاعدهٔ مقادیر ششگانه موسوم است.کاربرد این قضیه در حالتهای مختلف بسیار دست و پا گیر است.بوزجانی با غنیتر ساختن ابزار مثلثات کروی، حل مسائل آنها را راحتتر کرد.وی قضیهٔ تانژانتها را در حل مثلث قائمالزاویهٔ کروی بکار بست و تقدم در اثبات را بیرونی به وی نسبت داده است.یکی از اولین اثباتهای قضیهٔ کلی سینوسها برای حل مثلثهای غیر قائم الزاویه، توسط بوزجانی ابداع گردید.برای تجلیل از بوزجانی، دهانهٔ یکی از آتشفشانهای ماه بنام او نامگذاری شده است.
وی مسائل لاینحل هندسه کلاسیک را حل کرد و تحقیقاتی در اصول ترسیمات هندسی نمود که تا امروز هنوز کسی موفق به ارائه راه حل دیگری نشدهاست و از این حیث مسئله ابوالوفا در جهان مشهور است و اولین کسی است که مطالعات دقیقی درباره کره ماه انجام داد.[نیازمند منبع]
از فواید لبخند زدن
1. لبخند جذابتان می کند
همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.
2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد.
دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.
3. لبخند مسری است.
لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.
4. لبخند زدن استرس را از بین می برد.
وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.
5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند.
به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد.
وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.
8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد.
عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.
9. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید.
به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
10. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید.
لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.
از کودکی بخند تا خاطراتی خوش را به زمان بزرگسالی ات هدیه کنی
جوانی بهترین زمان برای جوانیست و ستایش شادی جز در لبخند نیست
هنگامی که فکر می کنی سالخورده شدی و چهره ات پژمرده،
لبخند زیباترین پیرایش برای چهره توست
پس... همیشه لبخند بزنید
و شادبودن را هیچگاه از خود دریغ نکنید