عرفای روشن ضمیر، صاحبدلی همت آفرین و ازپیران شوریده احوال اینجا را کلیک کنید تا تصویر را با بزرگترین اندازه ببینیدژرف اندیش که با شایستگی تمام بر مسند ارشاد عارفانه تکیه زد و همچون خورشید معرفت بر تارک عرفان جلوه گری  نمود، مریدان بسیاری از سر ارادت در انوارمعنوی اش فانی گردیدند، شیخ الاسلام احمد جام است. در کتاب ارزشمند روضه الریاحین آمده: 

 

وی را احمد جام گویند به واسطه آن که مسکن او در ولایت جام بوده، به جهت اینکه "می" در جام وی عسل مصفی شده بود به فرمان حق تعالی، یا آنکه وی مست از جام عشق بود چنانچه فرمودند: 

احمدا مست باش در ره عشق                   تا بگویند اجمد جامی است 

نامش «احمد» نام پدرش «ابوالحس» و کنیه اش «ابونصر» بود و از روی صفات عقیدت و خلوص نیت به القاب گوناگونی چون «شیخ الاسلام»،«قدوه الابدال»،«قطب الاوتاد»،«ژنده پیل»،«سلطان الاولیاء»،«معین المله و الدین»،«قامع ابدعه»،«حاکم العدل فی بلادالله»،«شیخ جام» یا «پیر جام» مشهور شده است.
احمد در سال 441 هجری «1020میلادی» در نامق از روستاهای ترشیز «کاشمر فعلی» خراسان و در دودمانی از نژاد عرب یمنی و از اعقاب «جریر بن عبدالله بجلی» صحابی معروف پای به عرصه حیات نهاد. آنچه از متون پراکنده بر جای مانده مؤید آن است که والدین و خویشاوندان وی مردمی ساده و زراعت پیشه بودند و بنا به اظهار شیخ در یکی از تالیفاتش حتی خواندن و نوشتن هم به او نیاموختند.
آورده اند «در ایام طفولیت آثار عجیبه از وی ظاهر میگشت». بعدها احمد جوانی گشت بلند قامت با خصوصیاتی که درویش علی بوزجانی به آن اشاره میکند، از جمله‌‌«نیکو روی و بلند بالا و نیکوقامت،رنگ وی به سرخی وسفیدی مایل به سرخی، میگون موی، گشاده ابروی و چم وی اندک به سبزی مایل و جامه میپوشد در اوایل حال دستاری کهنه و بهد جامه ای شغید بر سان عالمان».
اگر چه دورانی از روزگار جوانی احمد جام صرف عیش و عشرت و شادخواری گشت، اما وی در داستان پر حادثه و متلاطم زندگی خویش قهرمان آزاده ای است که بعد از سپری شدن 22 بهار از زندگیش با اراده قوی به گذشته تباه خود پشت می کند، از گروه همسالان خویش کناره می گیرد و پای در وادی تقوا می نهد. وی به سال 462 ه.ق به دنبال یک تغییر حال و هیجان روحی آنی و واقعه ای که نظیرش در زندگانی جمعی ازرجال صوفیه و مشاهیر علم و ادب مشاهده شده است، به مدد بارقه ای روحانی و فیض آسمانی تغییر حالی شکفت دراو پدید آمد، ازتامل در گذشته تاریک خود دچار ندامت شد و بر سر توبه آمد.
«بیست و دو ساله بودم که حق عزشأنه و لطیف به کرم خود، مرا توجه کرامت کرد» وارستگی، آگاهی و روح بزرگ و پر محتوی احمد پی از توبه وی را به سوی دینداری و عبادت رهنمون ساخت به طوریکه پس از تاملات فراوان سرانجام رهسپار وادی عرفان و طریقت گردید. نهضت تصوف در آغاز امر عبارت بود از یک روش و طریقه دینی و اخلاقی و تزکیه نفس برای آنکه انسان بتواند قوای روحی خود را پرورش داده و انگیزه های ناروای خویش را مهار نماید و بر نفس و هواهای نفسانی چیره گردد. بنابراین عامل اصلی گرایش احمد به این عرصه بازگشت از گناه بوده است، همان گونه که خود نیز برای توبه سه مقام مهم پشیمانی دل، عذر به زبان و توقف از گناه ذکر نموده است، پس به این نیبت بود که در محیط سرد و سنگین کوهها و غارها سکنی گزید به این امیدواری که در پرتو اعتکاف و مجاهدتهای سخت از راه تهذیب و تزکیه بتواند به کمال عارفانه راه جسته و در فرجام بدان تکامل واصل گردد که غایت مطلوب اهل حق است. وی 12 سال تمام در دامنه کوههای نامق و غار کوه نمک در «چپلو» کوه سرخ 6 سال در کوهستان بزر / بیزد جام خلوت گزید که این مدت به نظر شیخ «هزده سال ریاضت بود» او در این دوران ریاضت توفیق یافت با فراغت به کسب علم تحصیل و تفحص در امهات تفاسیر به اخبار و تحقیق در احوال عرفا و مقامات مشایخ بزرگان طریقت و عرفا بپردازد.
و از دواوین و سخنرانان نامدار و صحاح و مسانید و امهات کتب صوفیه استفاده نمود و با توجه به کتبی که در دسترس وی بود در متون معتبر فارسی قدیم نیز سیر می کرده است.

«تائب را و نائب را هیچ چیزی بهتر از آموختن علم نیست همه کارها به علم راست آید و بی علم هیچ را نتوان کرد»


بطوریکه در متون نگاشته شده، شیخ احمد با عارفی به نام بوطاهر کرد موءانست تمام داشته است. گویا بوظاهر کرد عارفی گمنام بوده واز مریدان سر سخت «ابو سعید ابی الخیر»، و نیز مرید شیخ ابو نصر سراج، وی نیز مرید «ابو محمد عبد الله بن محمد المرتعشی»... سید کائنات محمد مصطفی «ص»
از سوی دیگر بررسی داستانهای موجود در کتاب مقامات ژنده پیل مؤید آن است که وجود شخصیت «بوطاهر کرد» در بهشی از زندگانی احمد برای وصال به نقطه کمال و معنویت وی موثر بوده است. از جمله می توان به داستان هشتاد و یکم مقامات و ورق «22-ب» روضه الریاحین اشاره کرد.
همانگونه که در زندگانی و شرح احوال شیخ احمد اشاره شد وی پس از مدتها ریاضت به کوهستان بزد عزیمت نموده و به این ترتیب در پایین دامنه این کوهسار با ساختن بنایی مختصر رحل اقامت می افکند. این بنا که امرزه در سه کیلومتری جنوب روستای بزد قرار دارد، از ارزش معماری چندانی برخوردار نبوده اما به دلیل انتساب ان به شیخ دارای اهمیت و اعتبار خاصی است و همواره توجه و عنایت پیروان مسلک وی را به همراه داشته است. زاویه ای که عبارت بود از یک اتاق کوچک، محراب و چله خانه ای برای عبادت که این مکان را «مسجد خانه نور» نام نهادند در بیان کیفیت بنیان این مکان در «مقامات ژنده بیل» آمده است:


«دیگر چون شیخ الاسلام قدس الله العزیز مقام به کوه بیزد جام آورد و ان مسجد خانه که امروز برجاست او بنا نهاد و عمارت میکرد و یاران سنگ و چوب می آوردند و گلکاران کار می کردند»


در روضه الریاحین به نقل از خواجه ابراهیم بن علی سعید می خوانیم:


«در هنگامی که شیخ جام به کار ساختمان خانقاه خود در معد آباد جام میپرداخت سلطان سنجر مراتب کوچکی سرسپردگی خویش را به شیخ به صورت ناوه کشی و اشتغال به کار گل در عمارت خانقاه ابراز داشته اند»


گویا این مسجد خانه برای وی حکم زاویه ای را داشته است که بصورت خانقاهی ساده، مریدان شیخ در آن رفت و آمد می کردند. در واقع این مکان بنایی بود که در فضای آن قرآن مجید یا علوم دیگر آن روزگار متناسب با احوالات شیخ تعلیم داده میشد و مسافران خسته از راه در آن اقامت می کردند. اما به اعتقاد پیروان و مریدان شیخ احمد، این بنای مختصر همان است که وی در ان معتکف شده و در همان زاویه به او الهام شده است «برو مسلکت را عرضه کن» و به این طریق احمد به زیور صفای باطن متجلی و به مکارم اخلاق متخلق شد، بارش به منزل رسید سفینه مرادش به ساحل، از عالم غیب به او الهام شد، مدت خلوت و عزلت منتفی گشته وفت معاشرت و مراودت است باید که به ارائه طریق بپردازی و سرگشتگان وادی حیرت را راه تحقیق باشی. وی سرانجام در سن 40 سالگی در همین مسحد خانه به اشراق رسید.«مسجد خانه نور» بنایی است کوچک با دیوارهای سنگی و گلی با پوشش چوبی و فاقد تزئینات. در گوشه ای از آن حفره ای با ورودی کوچک به عنوان چله خانه شیخ تعبیه شده و منظور از ان خلوت نشینی از دیگران و انجام عبادت بود که این دوهدف در چنین نقطه ای حاصل می گردید.

«امام ابراهیم بن علی ا سد» روایت می کند که، شیخ الاسلام پیش از آنکه در معدآباد جام ساکن شود به کوه استاد زور آباد آمد و تعدادی خانقاء بنا نهاد و در عبادت و طاعت به سر می برد با جمعی که به ارادت وی در آمده بودند و چند گاه آنجا بود و سپس به فرمان حق سبحانه به معدآباد رفت و در آنجا ساکن شد. در این هنگام شیخ جام که پالوده و صاف از گوشه عزلت و اعتکاف به درآمده بود و به نیت تعلیم و هدایت و خواندن خلق به زهد و پرهیز توبه بدکاران و موعظه تبهکاران وارد صحنه ارشاد شد. دران روزگار مشایخ سفر را از جمله عوامل تهذیب و تصفیه جسمی و روحی میدانستند که میتواند قدرتی به انها اعطا بفرماید تا از جهان و جهانیان گسسته و در خود فرو روند و با خود باشند، بنابراین شیخ احمد سفرهایش را از معدآباد به نقاط دیگر با نیت توبه دادن بدکاران انجام می داد. در خلال این سفرها که با انگیزه شریعت مسلمانی و تعذیب و تزکیه مردمان صورت می گرفت، نفوذی کم نظیر در طبقات مختلف مردم به دست آورد بطوریکه مشتاقانه به گرداو در می آمدند و از سخنان پر شور و مجالس پر فیض او بهره می بردند، زیرا شیخ احمد نفسی کارگر و گیرا، سخنی ساده و بی ریا و دور از زبان بازیهای عالمانه داشت.
نورالدین عبدالرحمن جامی در ذکر خرقه پوشی شیخ احمد به این نکته اشاره می کند، بنا بر وصیت شیخ ابوسعید ابی الخیر خرقه ای که به گفته وی «از ابابکر صدیق رضی اله تعالی عنه میراث مانده بود مشایخ را» تا به وی رسیده بود باید به جوانی نوخط، بلند قامت و چشم ازرق به نام احمد تسلیم گردد. گویند ان خرقه را بیست و دوتن از مشایخ پوشیده بودند و در آخر به شیخ الاسلام احمد حواله شد. فراوانی مریدان و ضرورت امر تبلیغ اقتضا می کرد، شیخ برای پیش برد هدف تربیتی خود مراکزی را بنا کند، از این رو علاوه بر مسجد خانه نور مکان دیگری را به عنوان خانقاء در معد آباد که جنبه مرکزیت داشت و محل سکونت وی نیز محسوب می گردید بنیان نمود و در دیه فرشاد هم خانقاهی ساخت.
انچه مسلم است شیخ احمد دارای خانقاه هایی برای فعالیت مریدانش بوده است، اما از عملکرد و اعمال پیروانش در این مکانها و نحوه تعلیم و تربیت و تدریس و آمد و شد صفویان «به استثناء متن کتاب مقامات» اطلاع چندانی نداریم.
سده هشتم هجری مقارن با دوران زندگانی شیخ احمد مصادف بود با اختلاف شعبه های گوناگون مذاهب با یکدیگر، به نحوی که این مخالفت ها به اوج خود رسید و منجر به تالیف کتابی به نام «تلبیس ابلیس» گردید. ابوالفرج این الجوزی در این کتاب به روش و عقاید و اعمال صوفیانه اعتراض نموده و معتقد بود ابلیس آنها را فریب داده و از دانش و علم باز داشته است. در این دوران سماع، وجد، رقص و کف زدن، پایکوبی و دیگر اعمال گسترش یافت و کار به جایی رسید که اقطاب و شیوخ صوفیه ادعای رویت خداوند را نمودند دانش خود را علم باطن و شریعت را علم ظاهر خواندند.
هجویری در مورد اختلاف روش و آزاد اندیشی صوفیان خراسان به دیدار با سیصد تن از مشایخ صوفیه که دارای مشرب خاصی بودند اشاره می کند. از جمله این مشایخ «ابو سعید ابی الخیر» بود که در هنگام مدیریت خانقاه بر اعمال و افعالی مبادرت میکرد که احتمالاً در خانقاه های دیگر معمول نبود، او به جای خواندن آیات قرآنی به بیت گویی و قول و غزل می پرداخت و همواره به توسعه این اعمال و تریتب دادن مجلس سماع می کوشید. سماعی که شبلی در باره آن گفت : «ظاهرش فتنه و باطنش عبرت است.»
از این دیدگاه بدون تردید شیخ احمد جام محالف با اجرای برنامه سماع در خانقاه ها بوده و آنرا به شدت انتقاد و رد کرده است. وی به سماع قرآنی اعتقاد داشت و در یکی از تالیفاتش ده گونه سماع را ذکر کرده است. در نتیجه آزاد اندیشی احمد جام و ایجاد یک نظام جدید برای خانقاه و سعی و تلاش بسیار مریدانش برای هماهنگی با ساختاری نو باعث گردید تا پیروان او از مشرب خاص وی تبعیت نمایند، به نوعی که خانقاهش بیشتر جنبه مذهبی صرف داشته و مرکز موعظه و تدریس بوده است.
وی با گروهی از صوفیات متظاهر شدیداً مبارزه می کرد و همه آنها را دکان دار می خواند. از سوی دیگر تعصب، تنگ نظری، جهل، خرافات و زد و خورد میان فرقه های گوناگون همچنان بر جو سیاسی و اجتماعی حکمفرما بود تا اینکه مقارن با آن آرا و عقاید صوفیه با فلسفه کلام آمیخته شد و به تدریج اصول کلامی، براهینی و قیاسات و تعلیلات فلسفی و تالیفات مهم مشایخی بزرگ نظیر شیخ الاسلام احمد جام در ارشاد، هدایت و تعلیم و تربیت طالبان و سالکان راه حق بسی موثر بوده است، زیرا فلسفه و عرفان از آثار مهم اندیشه ایرانی است و سهم بسیار ایرانیان در تاریخ فلسفه اسلامی بر اهل تحقیق پوشیده نیست. اگر چه معروف است شیخ احمد دردوران کودکی و نوجوانی از نعمت خواندن و نوشتن بی بهره بود اما به طور مسلم در دوران تجرید و خلوت گزینی به تحقیق و تفحص مشغول بوده و خود را برای دست یازیدن به امر مهمی آماده می ساخته است، به طوری که از سال 501 تا 533 هجری چهارده جلد کتاب در آداب شریعت، طریقت و حقیقت تصنیف نمود که یکی از آنها رساله و دیگری یک دیوان شعر است.
احمد جام داعیه نویسندگی، تازی دانی و دانشمندی ندارد خود در این باره می گوید: « ما دعوی لغت و اعراب نمیکنیم، دعوی اصول لغت و اعراب نمیکنیم، دعوی اصول دین و معرفت می کنیم.» و در یکی از نگاشته های خود در باب کتاب و کتاب سازی آورده است: « هر که کتابی سازد و یا چیزی بر جایی بنویسد بالد در دل کند که این سخن قومی فرا ستانند و قومی رد کنند و اگر چنین کند و رنجور گردد و در جمله کارها چنین است»
جایی بنویسد «لابد در دل کند که این سخن قومی فرا ستانند و قومی رد کنند و اگر چنین کند رنجور گردد و در جمله کرها چنین است.»
آثار و نوشته های پر مغز و موثر وی در مباحث عرفان اسلامی آن هم با زبانی رسا و استعداد در بیان به مثابه سندی کهن است که از چنگ تطاول ایام جان سالم به در برده و هنوز بر تارک ادب و فرهنگ ایران چونان گوهری قدرتمند می درخشد، شیخ احمد اعجوبه ای از عالم پهناور عرفان است که تالیفات این پیر شوریده احوال تعالیمی است آمیخته با معنویت، ظرافت و مهارتی اعجاب انگیز در چارچوبی ساده مبتنی بر فرهنگ عوام و زبان کوچه و بازار که دور از محافل ممتاز ادبیات بی روح خواص بوده و به نوعی که هر چه بیشتر با مردم و فرهنگ مردمی منطبق است.

مجموع آثار بر جای مانده از این عارف نامی شامل یک سلسله مقامات با مضامین شیرین و دلنواز عارفانه است که از میان آنها می توان به کتب ارزشمند ذیل اشاره کرد:

ـ سراج السائرین «513ه.ق با سلسله مقالاتی گیرا، عبرت آموز بر اسلوب سوال جواب»
ـ روضه المذنبین و جنه المشتاقین «520 ه.ق شامل مباحثی شیوا و ارزنده در امیدوار نمودن شکسته دلان»
ـمفتاح النجات «522 ه.ق به مناسبت توبه فرزندش خواجه نجم الدین ابوبکر»
ـ بحار الحقیقه «527 ه.ق در طرح مباحث و مسائل قرآنی»
ـ کنوز الحکمه «533 ه.ق در شرح و تفسیر مسائلی مانند علم سر، معرفت اسرار و »
ـ انس التائبین «نیمه اول سده ششم هجری، آراسته به 45 باب و موضوع اصلی آن توبه است»
ـ رساله سمرقندیه«جواب دادن به پرسشهای مریدان»
و دیوان شعر که نسخه هایی از آن منسوب به احمد جام است.


خواجه ابولمکارم بن علاءالمکل جامی نبیره معروف و فاضل شیخ در کتاب خلاصه المقامات مینویسد: « پنج مجلد از آثار شیخ احمد در فتنه چنگیز خان مفقود شده است و چنین می گویند که 14 کتاب آنچه حاضر است و آنچه غایب است در هندوستان در خزانه فیروز شاه بوده است» و نام کتب مفقوده را چنین ذکر می کند: فتوح الروح، اعتقاد نامه، تذکرات ،زهدیات،سراج السائرین «یک مجلد از 4 جلد». اولاد و احفا شیخ احمد در تمام اعصاری که از وفات او می گذشت بسیار خوشنام و مورد احترام و از قدرت دیوانی و سلطه و نفوذ معنوی زیادی برخوردار بوده اند، دکتر علی فاضل در شرح احوال مینویسد‍: « افراد خانواده وسیع شیخ احمد که بیشتر آنها عنوان خواجه و شهرت جامی یا جامی الاحمدی را داشته اند غالباً از زاهدان ، پارسا مردان و عارفان پاکیزه سیرت عصر خویش بوده و به مشایخ جام حسن شهرت یافته اند. آنها دارای قدرت روحانی بودند که در جهت بهبود حال مردم افتاده و گرفتار، شکسته دلان، نصیحت امیران، ترغیب ایشان به صلاح و گشودن کارهای بسته خلق پریشان روزگار به کار می بستند که در کتب تاریخ ، تراجم و تذکره ها به آن اشاره شده است اعقاب وی قرن ها پس از جد بزرگوار خود در خراسان ، فارس و سای نقاط ایران و حتی در کشوهایی مانند افغانستان ، هند و پاکستان علاوه بر داشتن سمت ارشاد و راهبری خلق به لحاظ زهد و ورع بسیار و واراستگی و طهارت نفس در بین پیروان و معتقدان خویش صاحب وجه و اعتبار زیادی هستند، و گویا تولیت مزار شیخ جام به صورت موروثی به فرزندان وی منتقل می شده است » گویند احمد جام در طول زندگانی هشت زن اختیار نمود که از آنها 42 مولود به هم رسیده، 39 پسر و 3 دختر.که چهارده تن از فرزندان ذکور وی پس از وفاتش در قید حیات بوده اند. از جمله آنها باید از ظهیرالدین عیسی ، خواجه ابوالفتح ،شیخ قطب الدین محمد مظهر جامی ، خواجه شهاب الدین ابوالمکارم بن علاء الملک جامی نام برد.
شیخ احمد جام در سال آخر حیات سفری به حرم ذوالجلال «مکه مکرمه» نمود و اعمال حج به جای آورد. در این سفر عده ای از بزرگان نیشابور از جمله قاضی القضات آن سامان «ابو سعید نیشابوری» همراه او بودند. پس از بازگشت از این سفر، سرانجام در دهم محرم الحرام سال 536 ه.ق «1141 میلادی» در شهر جام در خانقاه خویش واقع در حدود دروازه معدآباد دعوت حق را لبیک گفت. پیکر وی را به فاصله کمی از خانقاه نزدیک به همان دروازه به خاک سپردند.
وی به اتفاق همه اقوال 95 و به روایتی 96 سال در این جهان مادی زندگی کرد. آورده اند آرامگاهش را یکی از مریدان در خواب دیده و رویای خویش را با شیخ در میان گذشت. شیخ الاسلام بر آن وضع نماز خواند و ساعتی سر بر سجده نهاد پس از وفات تربت او را در آن موضع نهادند.